همینجوری

وقتی قرار نیست بری , از همه پنجره ها صداهای دعوت به سفر و ماجراجویی تورو به سمت خودش میکشونه اما تصمیم که میگیری بری حتی کوچیکترین سنگریزه های سر راهت هم به اندازه یه کوه میشن پیش پات!



پ.ن1: جمله بالا لزوما برای رفتن نبود یه چیزی بود که همینجوری اومد به ذهنم و نوشتمش , بیشتر در مورد قصد انجام دادن یا انجام ندادن یه کار مصداق میتونه داشته باشه


پ.ن2: یادمه چن سال پیش که از نظر پیدا کردن کار و اقتصادی و خیلی مسایل با ربط و بی ربط تحت فشار بودم فکر مهاجرت به یکی از کشورای آذربایجان یا ترکیه به سرم زده بود و خیلی هم مصمم شده بودم که برم مخصوصا که برای یه ترک , یکی از این دو تا کشور میتونن بهترین و دم دست ترین گزینه ها باشن خدا رو شکر شرایط اجتماعی هر دوشون هم کم از ایران نداره و حتی اگرم داشت حداقلش اینه که اونا دارن صعودی حرکت میکنن و رو به سمت بالا و تعالی میرن ولی ما تو ایران در بهترین و خوش بینانه ترین حالت , داریم در مسیر یکنواخت و بدون شیب حرکت میکنیم , اون روزا که میخواستم برم هر سنگریزه ای که معمولا توی شرایط معمولی اصلا به چشم نمیاد برام شده بود اندازه یه صخره خیلی بزرگ که باید از سر راهم برش میداشتم تا بتونم به هدفم فکر کنم که بعدها هم یه اتفاقاتی افتاد و .....


پ.ن3: توو این پی نوشت دوم یه چیزی میخواستم بنویسم که یادم رفت  و هر کاری میکنم یادم نمیاد علی الحساب داشته باشین که یه حرف دیگه هم توی اون مطلب میخواستم اشاره کنم که یادم رفت که ممکنه بعدا اضافه بشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد